۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

33- دغدغه دیگران!

+ بالاخره با کلی ترس و لرز لباس عروسم رو تن ام کردم! خدا رو شکر اندازه ست، فقط انگار یه کم دارم توش می ترکم!! که اون هم به امید خدا با تلاش شبانه روزی درست میشه!
این روزها برخلاف خواهرشوهر محترم که دغدغه عروسی من و هیس رو دارن، من دغدغه زبان و برنامه ریزی برای هدف ام رو دارم و ابدا" هم تمایلی ندارم که افکارم رو در جهت دل نگرانی های ایشون هدایت کنم! شاید برای اولین بار باشه که خیلی راحت برنامه ای که مستقیما" به من مربوط میشه رو با کمال میل به دیگران محول می کنم. و حتی سعی می کنم خودم رو خارج از دسترس نشون بدم تا مبادا استرس های ناشی از تدارک جشن، باعث ِ عدم تمرکزم بروی زبان بشه.
+ برای اولین بار بعد از یه کابوس تلخ شبانه، بودی. این لذت بخش ترین لحظه از با هم بودنمون بود.