+ خدا رو شکر من و هیس، زن و شوهری استعداد بسیار زیادی توی مریض شدن و چشم زدن خودمون داریم! یعنی کافیه الآن من جلوی آینه قدم رویی کنم و یه کم از سر و صورت و هیکل و سُر و مُر و گندگیم تعریف کنم! یعنی به شب نرسیده دراز به دراز میوفتم و از فرداش هم باید دنبال دوا درمون جوشهای صورت و ورم دور چشم و رژیمی باشم که قلنبه سلنبه هایی که از شب قبل همینطور از گوشه کنار هیکلم زده بیرون، روبه راه کنم!
هیس هم که بدتر از من! کافیه دو تا فیگور بگیره و هی قد و بالاش رو به رخ من و آینه بکشه و فین فین کردنه من رو به باد تمسخر بگیره، اگه کسی فکر کنه تا یک ساعت بعدش هیس هنوز روی مبل لم داده و داره پسته می خوره و کانال های تلویزیون رو عوض می کنه و هنوز به فین فین ِ من می خنده، مدیون من و خودشه!!
یعنی خدا به من و هیس نفری یه جفت چشم ِ شهلایی داده که همچین روی خودمون دو تا، شور هست که دیگه من یکی جرات نمی کنم حتی خیال کنم روبراه هستم!
وسط بگیر ببنده آنفلانزای من بود که یهویی هیس به خاطر نه یک مشت دلار که فقط یه قلپ! آب ِ سیب، راهیه بیمارستان شد! توی چند ساعت همچین اعصابی از من س..س شد که منی که توی اینطور شرایط امکان نداره اشکم سرازیر بشه، اشکی میریختم که بیا و ببین! یعنی اون وسط همه باید هیس رو ول می کردن میومدن من رو آروم می کردن!!
نمی بخشمتون اگه یه وقت فکر کنید این گریه زاری ها به خاطر هیس بوده!! یعنی از اون اولش که هیس حالش بد شد من داشتم به هوای خودم و اینکه حالا اگه حالش بدتر بشه من با ندونستن زبان چه خاکی باید به سر کنم، اشک می ریختم تا اون آخرش که روی تختمون دراز کشیده بود و مثلا" براش خاطره می گفتم که شاید داروهایی که تزریق کرده بودن اثر کنه و بتونه بخوابه! !
در حال حاضر هم من خوبم، هم هیس و البته تا یه مدت طولانی مصرف آبمیوه رو توی خونمون ممنوع کردم!
+ برادر محترم به آقای هیس:" هیس جان! برات اینجا، یه گالن آب ِ سیب گذاشتم کنار!!"
+ یعنی این هفته اتفاق غیرمنتظره هست که از در و دیوار می باره! این چند روز، دل خودم رو مرتب می ذارم کنار دل ِ ساقی و نگرانتر می شم! فقط دعا می کنم سعید سالم برگرده.