۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

13- سگ های هلو!

کنار اومدن با شرایط جدید همیشه توی دراز مدت امکان داشته و گاهی وقتا هیچ کنار اومدنی هم در کار نیست و این می تونه خیلی آزاردهنده باشه. یادمه توی پست تغییر یا توالت‌فرنگی!؟ به این موضوع کامل اشاره کردم و حتی نمایی از شخصیت شخیص!! خودم رو هم به نمایش گذاشتم که عجب موجود تغییر ناپذیری هستم و عجیب توی هر موضوعی سخت می گیرم!
برای ما ایرانی ها با اون نوع زندگی و شرایط خاص اجتماعی و دیدگاه هایی که داریم شاید این نوع تغییر مکانی و کنار اومدن با شرایط سخت تر باشه! و البته برای من یکی از همه خیلی سخت تر! به خاطر وجود همین دیدگاه و شرایط خاص الان من کوهی از معضلات و مشکلات و کاستی ها و هر چی فعل و انرژی منفی هست!! جلوی روم دارم که ترجیح می دم در موردشون حرف بزنم تا اینکه حل نشده ولشون کنم به امان خدا!
اول از همه بگم که موضوع توالت فرنگی اگر چه برای من در منزل خودمون حل شده اما در حین بیرون رفتن همچنان به قوت خودش باقی هست و با کلی دعا و آرزو می رم بیرون و بر می گردم! و با توجه به اینکه آدم هر چی حساس تر بشه بیشتر سرش میاد!! تا به همین جا کلی هم سر من اومده که به دلیل مسائل خاص و نشنیدن صدای " ایش!!" و " بی ادب!! " و " اه!!" از ادامه دادنش معذورم!
اگر کوه مشکلات و معایب زندگی در اروپا رو یه هرم در نظر بگیرید بعد از توالت فرنگی که در راس هرم قرار گرفته!! می تونم با قاطعیت به سگ اشاره کنم!!
توی ایران توی خیابون که کم و بیش اما اگه فک و فامیل و دوست و آشنا سگی چیزی داشتن سعی می کردم اصلا به روی خودم نیارم که ازشون می ترسم! حتی گاهی نوازشی چیزی هم می کردمشون!! حتی جاهایی عکس هایی از من وجود داره که با یک سگ در کنار هم به صورت مسالمت آمیز ایستادیم و فلش دوربین خورده به چشممون!! اما اینجا..! توی خیابون راه میری از سر و کولت سگ می ره بالا! اونم نه سگ های فانتزی و خوشگلی که توی ایران بودن و " از بس که هلو!! بودن آدم دلش می خواست بخورتشون!! " - همین جا، جا داره تشکری هم از آقای احمدی.نژاد داشته باشم به این دلیل که از جمله تاریخیشون استفاده کردم!!- اینجا سگ دارن اندازه گراز!! اصلا آدم میمونه این سگ هست یا خرس! بعد کاش به یکی راضی باشن!! گاهی می بینی یه خانوم نیم وجبی دو تا سگ داره شش تای خودش! بعد من نمی دونم این سگ ها چرا من رو که می بینن انقدر بد بهم نگاه می کنن!! نمی دونم من هیکلم شبیه سوسیسی چیزی شده یا اینکه این ها هم می فهمن که من خارجی ام!! یعنی تا این حد من تابلو هستم!!؟
به هر حال که من همش در حال نصفه جون شدن هستم اینجا! می ترسم آخرشم با یکی از این سگ ها گلاویز بشم و هر چی زورم به هلوهای!! اونجا نرسید!! سر اینا خالی کنم!!
پیام این پست شد:
1- هلو!! همیشه خوردنی نیست!
2- بهتره آدم ها اگر در حد شان و شخصیت خودشون حرف نمی زنن اما مراعات طرف مقابلشون رو بکنن!! ( ابدا منظورم جناب رئیس جمهو.ر عزیزمون نیست!!)
3- اصلا سگ بهانه بود که بچسبم به هلو!!

۱۲ نظر:

خانوم آسموني گفت...

افللللللللللل
هورااااااااااااااااااا

خانوم آسموني گفت...

جدن عجب معضلی هاااااااااااااااااااااا......
خدایی... سگ بد است... باز گربه بود آدم یه کاری میکردش... سگ منم دوس ندارم
وحشتناکومبااااااااااا
ایهیندشم
خدا بهت صبر بده خواهر
مواظبت خودت باش
بوس بوسی

nazi گفت...

slm ,
in commento man eshtebahi postaye ghablit sabt karde budam dobare copy kardam ina , very sorry:d
man khannandeye ghadimie shoma budam , vali badan naneveshti tu un web ,dige gomet kardam
emruz ke fahmidam sahebe in web hamun 2khe ghablie koliii khoshhal shodam , heyf ke koli azat bikhabar budam , nafahmidam key arusi kardio ... :D
delam mikhad be talafi az in be bad bishtar up koni ...yani postaye bishtari dahste basham vase khundan.. arshive in blog kam bud :-p
baratun arezuye khoshbakhti mikonam :-******

dina گفت...

سلام. یعنی کپی برابر اصل من هستی در این زمینه!
آی من از سگ بدم میاد. از دو کیلومتریش رد نمیشم!!!
توالت فرنگی هم شده کلیم بترکه نمریم! مستقیم حاضرم برم حموم اما تن به همچین ذلتی ندم :دی
کشته این ادبیاتیم همگی :))

خانوم زیگزاگ گفت...

مگه نمیدونستی سگ احساسات آدما رو بو می کشه و دقیقن حسی رو بهشون داری رو می فهمه؟!
اگه ازشون بترسی یا حس بدی بهشون داشته باشی خیلی راحت می فهمن اونا... در ضمن زیاد نترس چون اونجا اگه مشکلی برات پیش بیارن صاحباشون باید جوابگو باشن و دادگاهی میشن واسه همین خوب و درست تربیت شدن :*

داشتم باهات حرف میزدم یاهوم دی سی شد هر کار کردم وصل نشد دیگه. رفتم ناهار خوردم اومدم بهت پی ام دادم باز. ظاهرن نبودی دیگه ):

اُلیــــــــو! گفت...

آخــــــــــــــــی واقعــا از سگ می ترسـی؟؟
سعی کن این ترست رو نشون نــدی چون متوجــه میشن!

خوشحالم که مهمونی به خوبی برگــزار شده:*

غزلك گفت...

آدم از هر چي كه ميخواد فرار كنه يا فكر كنه يه وقت اتفاق نيافته دقيقا همون انفاق ميافته.
از سگم هر چي بترسي بدتره،بيشتر مياد دنبالت.

هاD گفت...

چه کاریه حالا . شما راه خودت رو برو . اونها راه خودشون . چه کار به هم دارین ؟ :))

ماهی سیاه کوچولو گفت...

تنها حیوان قابل تحمل از نظر من همین سگ ها هستند . و دلیل عزیز بودنشان ! ناسازگاری است که با گربه ها دارند (ایشششششش)

سعید(زیر تیغ) گفت...

سلام
به جان خودم این عجیب ترین تمثیلی بود که در مورد هلو شنیده بودم اونم با حضور شخص دوم
راستی پریشب خونه حرف شما بود رویا خیلی دوست داشت بیشتر از شما بدونه البته کتابتون رو دادم خونده بیشتر دوست داشت با خودت و وبت آشنا بشه که به لطف قطع بودن تلفن امکان پذیر نشد

raha گفت...

man shenidam saga mifahman age azashoon betarsi shayad vase ine ke injoori negat mikonan!!!!:))

اقا داداش گفت...

سلام .خوبه كه تااونجايي سعي كني كمي فرهنگ ايراني به خورداون اجنبيهابدي و در راه اصلاح الگوهاي رفتاري اونها حركتكني .مثلا همين سگ .. ميتوني براشون از اقاي قرائتي نقل قول كني كه ميگفت: به جايه اينكه سگ بزرگ كنيد بزغاله پرورش بديد . تازه خاصيت هم داره هم شير ميده ، هم از پشمش ميشه استفاده كرد هم از گوشتش هم از ... .
ولي كلامنم از سگ اصلا خوشم نمياد و از همين راهدور ابراز همدردي ميكنم باهات .... راستي مرسي از اون سر دنيااومدي به وبلاگ من سر زدي .به اقاي هيس سلام وافر برسون .... شاد باشي .