۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

36- ترس ِ جیغ!

من کلا" آدم ترسویی نیستم اما وقتی آدم وارد محیط جدیدی میشه ناخودآگاه تا زمانی که به شناخت کافی از شرایط برسه یه جورایی ته دلش یه ترس کوچولو از عدم امنیت محیط جدید هست. حالا می خواد این جابجایی از خونه به خونه باشه یا شهر به شهر یا کشور به کشور یا اداره به اداره یا حتی محل تحصیل به محل تحصیل و الی آخر!
در نظر بگیرید توی شهر بزرگی مثل تهران زندگی کنی اونهم با اون جمعیت و فرم معماری خونه ها که همسایه کناریت وقتی توی حمومش داره آواز می خونه انگار داره وسط پذیرایی شما براتون هنرنمایی می کنه؛ و البته با توجه به اینکه از تمامی سوراخ سنبه های شهر هم با خبری و در کل به همه چیز احاطه داری!! - البته بگذریم از این مدت که آدم تو خونه اش هم امنیت نداشت!- بنابراین ترسی هم از محیط نداری! حتی با وجود اینکه هیچ مرجع قضایی در تهران، امنیت کامل شهروندان رو تایید نمی کنه! اما باز انگار ته دلت خیالت راحت هست.
بعد یهو بلند بشی بیای یه جایی که هیچ بک گراندی ازش نداری جز فیلم های ترسناکی که همیشه یا توی جنگل هاش یه اتفاقی می یوفته یا توی آسانسورهاش و یا وقتی تو خونه نشستی یهو از در و دیوار یه موجود ناشناخته میاد بیرون و کاش درسته قورتت بده!! تیکه پارت می کنه و بعد هم می ره!! من هم که کلا" دارای یه ذهن پویا که خدا رو شکر به واسطه دیدن بیش از حد اینطور فیلم ها همینطور یه بند داره فلش بک می زنه به صحنه فیلم ها و ...
البته حضور داشتن در یه خونه ای که در یه منطقه کم رفت و آمد قرار داره و اکثر کسانی که درش ساکن هستن افراد مسنی هستن که نگاهشون روی آدم مکث می کنه و داشتن یه آسانسور که حضور توی اون، حس بده اتفاق شوم رو به آدم تزریق می کنه و داشتن زیر زمینی که انباری ها در اون قرار دارن و البته انباری هایی که انگار با چوب جعبه گوجه فرنگی!! ساخته شدن و مهمتر از همه با جنگل دقیقا دوازده قدم فاصله داشتن!!! رو هم نمیشه نادیده گرفت!
یعنی بیشترین ترس من اینه که وقتی توی آسانسور هستم یهویی آسانسور اشتباهی بره زیرزمین!! یا اینکه یهو وقتی درش باز میشه، یکی از اون مرده هایی که توی اکثر فیلم ها با لباس های مندرس از قبر بیرون میان، جلوی در آسانسور باشه!! یا وقتی شب ها ساعت ده شب به بعد می رم بالکن تا لباس ها رو روی رخت آویز پهن کنم یهو از آسمون و البته از طرف جنگل موجود عجیبی بهم حمله کنه! حالا کاری ندارم که اینجا امنیت هست و در و پیکر خونه ها به واسطه همین امنیت همیشه باز هست و دلیل منطقی برای ترس وجود نداره اما به هر حال ترس من پابرجا هست! البته توی این مدت سعی کردم کمی شجاعتم رو تحریک کنم و منطقی با ترس ام برخورد کنم، توی خیلی از قسمت ها هم موفق شدم اما ترس از آسانسور و زیر زمین رو هرطور هم سعی می کنم بهش منطقی فکر کنم نمیشه!
فکر کنم صد سال دیگه هم بگذرده باز من از این دو تا مورد بترسم!

۱۵ نظر:

سعید(زیر تیغ) گفت...

سلام مجدد
امروز من دوبار اومدم اینجا
در خصوص مطلبت دوتا پیشنهاد تجربه شده داشتم که چون نمی شه اینجا خصوصی گذاشت می رم یه جای دیگه (داری که)
بعدش من متوجه اون تیکه تحریک نشدم یعنی می شه شجاعت رو هم تحریک کرد من تا الان فکر می کردم شجاعت رو باید تقویت کرد(آیکون منگل نداری)

ماه مون گفت...

فکرش رو بکن فضائی ها بدزدنت :D
این که ترس نداره
ولی خدائیش مرده رو راس میگی ترس داره اونم اسکلتش
ولی قوی باش
دختر ایرانی شیره مثل شمشیره

آنتیگونه گفت...

من هم بعد از دیدن فیلم ترسناک با وجد اینکه ترسو نیستم اینجوری مث تو میشم

سانی گفت...

شجاع باش دخترک. اونا توی فیلمه هیچ وقت توی واقعیت چنین چیزایی وجود نداره :*

یک پسر گفت...

چندتایی از مطابت رو خوندم.جالب مینویسی و موضوعاتت هم جالبه.مشتری شدم.

Mrs.ZigZag گفت...

با این توصیفات تو والا منم تو تهران و تو اتاقم ترس برم داشت!!!

glamour گفت...

اینها همه از ذهن خلاق خودت نشات میگیره عزیزم... البته خوب تغییر محیط هم میتونه دلیلش باشه ولی معلومه که خودت به این فکرهات پر و بال هم میدی و کلا به ذهنت اجازه میدی به طرف این افکار بره.

هاD گفت...

برین تو فاز جن و روح . اون جوری ترسناک میشه و حداقل آدم دلش نمی‌سوزه که ترسیده . این‌ها که شما میگین ترس نداره . وقتی میرین انباری ، دیوارهاشون قژ قژ صدا نمیدن ؟ :))

هاD گفت...

راستی شوخی بودا . این‌ها همش مال فیلم‌هاس . ولی جداً میگم . سعی کنین خودتون رو تو همراه با آقای هیس در چنین موقعیت‌هایی قرار بدین . خیلی خیلی موثره .

sargijje گفت...

من که بچه بودم اصلن نمی ترسیدم اما الان تا مرز سکته و اینا پیش میرم تازه فکرش رو بکن زمستون هم باشه و از این باد وحشتناکا که من عاشقش بودم بوزه...

مرمر گفت...

ای بابا من فکر می کردم فقط خودم اینجوریم. تو برو خوشحال باش برای اینکه شرایط خونه ما این مدلی نیست ولی من بازم با این حال مثل جن زده هام

یک سین!حسابدارتمام وقت گفت...

سلاااااام وعرض ادب وارادت خدمت سرکارخانوم جییییییییییغ! به تازگی باهاتون اشنا شدم ولی وقتی لینک خودمودیدم کلی تعجب کردم ! چه جوریاس من شمارونمیشناسم ولی شمما منومیخونی!!! بابا بامراااااااام اومدی اونورا بی سروصدانباش !

گلابتون گفت...

یعنی اگه فکر کردی میتونی زیر آبی بری کور خوندی !!!
همه اینا رو گفتی که ما ها زهره ترک بشیم و تو خودمون جیش کنیم یهو اگه گذرمون آلمان افتاد خونه شما نیایم !!!! عمرا اگه من ترسیده باشم ! ( آیکون یه بابایی که ناخوناشو تا آرنج جوییده !!! )
زشته خب نازنین .... نمیگی بچه میاد رد میشه میترسه شب بیخواب میشه .....

زردآلوی سبز گفت...

میخواستم واست نظر بدم ها ولی این ماه مون یه چیزی گفته که جای بحث داره عجیب!
دختر ایرانی شیره مثل شمشیره!!!!!!!!
من تا این سن و بر اساس تجربیات و اندوختهایی که دارم این شعار غلطه!!
میگن پسرا شیرن مثل شمشیرن!!
دخترا موشن مثل خرگوشن!!
حالا درسته که موش و خرگوشن دخترا ولی تو جیغی جیغ جان تو فرق میکنی محکم باش! حال کردی روحیه دادنو!!؟؟

غزلک گفت...

من به خاطر همین فکرام هیچ وقت فیلم ترسناک نگاه نمی کنم وگرنه تا 10 سال هم شبایی که تنها باشم یادش میافتم.:D