۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

55- هفتهء گل و بلبل!

+ خدا رو شکر من و هیس، زن و شوهری استعداد بسیار زیادی توی مریض شدن و چشم زدن خودمون داریم! یعنی کافیه الآن من جلوی آینه قدم رویی کنم و یه کم از سر و صورت و هیکل و سُر و مُر و گندگیم تعریف کنم! یعنی به شب نرسیده دراز به دراز میوفتم و از فرداش هم باید دنبال دوا درمون جوشهای صورت و ورم دور چشم و رژیمی باشم که قلنبه سلنبه هایی که از شب قبل همینطور از گوشه کنار هیکلم زده بیرون، روبه راه کنم!
هیس هم که بدتر از من! کافیه دو تا فیگور بگیره و هی قد و بالاش رو به رخ من و آینه بکشه و فین فین کردنه من رو به باد تمسخر بگیره، اگه کسی فکر کنه تا یک ساعت بعدش هیس هنوز روی مبل لم داده و داره پسته می خوره و کانال های تلویزیون رو عوض می کنه و هنوز به فین فین ِ من می خنده، مدیون من و خودشه!!
یعنی خدا به من و هیس نفری یه جفت چشم ِ شهلایی داده که همچین روی خودمون دو تا، شور هست که دیگه من یکی جرات نمی کنم حتی خیال کنم روبراه هستم!
وسط بگیر ببنده آنفلانزای من بود که یهویی هیس به خاطر نه یک مشت دلار که فقط یه قلپ! آب ِ سیب، راهیه بیمارستان شد! توی چند ساعت همچین اعصابی از من س..س شد که منی که توی اینطور شرایط امکان نداره اشکم سرازیر بشه، اشکی میریختم که بیا و ببین! یعنی اون وسط همه باید هیس رو ول می کردن میومدن من رو آروم می کردن!!
نمی بخشمتون اگه یه وقت فکر کنید این گریه زاری ها به خاطر هیس بوده!! یعنی از اون اولش که هیس حالش بد شد من داشتم به هوای خودم و اینکه حالا اگه حالش بدتر بشه من با ندونستن زبان چه خاکی باید به سر کنم، اشک می ریختم تا اون آخرش که روی تختمون دراز کشیده بود و مثلا" براش خاطره می گفتم که شاید داروهایی که تزریق کرده بودن اثر کنه و بتونه بخوابه! !
در حال حاضر هم من خوبم، هم هیس و البته تا یه مدت طولانی مصرف آبمیوه رو توی خونمون ممنوع کردم!

+ برادر محترم به آقای هیس:" هیس جان! برات اینجا، یه گالن آب ِ سیب گذاشتم کنار!!"

+ یعنی این هفته اتفاق غیرمنتظره هست که از در و دیوار می باره! این چند روز، دل خودم رو مرتب می ذارم کنار دل ِ ساقی و نگرانتر می شم! فقط دعا می کنم سعید سالم برگرده.

۲۳ نظر:

نسرین گفت...

نمیشه چشاتو ببندید و راه برید ؟ هی بگید وای چه قیافه ی زشتی ! وای چقده چاقم من ! اینجوری نتیجه ش معکوس میشه ها ( از نصایح الکتب نسرین گودزیلا )

ماه مون گفت...

ای بابا پس بگو کجا بودی این چند وقت .
ایشالا خوب بشید هر دوتاتون.
اب میوه خوبه که در صورتی که خودت گرفته باشی که مطمئن باشه.
ایشالا سعید هم صحیح و سالم برمیگرده و جسیکا جون رو با خوشی بزرگ می کنن و می فرستن خونه بخت .

مریم گفت...

اسپند خواهرم!!! اسپند دود کن :دی
مشکلی هم که برای سعید پیش اومده واسه ی اینه که رییس جمهورمون (همون اسمش رو نبر!) بارها تاکید کرده بود که آزادی در ایران تقریبا" مطلقه!!! حالا این بار به طور عملی ثابت کرد!

غزلک گفت...

ای بابا یه ذره اسفند دود بدید خودتونو!
منم هیچ وقت چشمم رو بقیه اثر نمیکنه که!دریغ از یه بار که من یکی رو چشم زده باشم ولی کافیه دو کلمه درباره خودم بگم سریع افقی میشم.
مواظب خودت باش.

حامد گفت...

به قول مریم نه اینکه تو ایران آزادی مطلقه! اصلا نگران هیچی نباش آزاد میشه یعنی آزاده!
در مورد چشم هم دقیقا عین خودمی، همین چهار روز پیش بود که داشتم به یکی از دوستام میگفتم که بدنم قویه و چهارساله که مریض نشدم! باور کن بعد از ظهر بود این حرفو زدم شب دراز به دراز افتادم مثل جنازه. دیگه رو به قبله بودم و آنفولانزا گرفته بودم جک جونوری! دو روز تموم تو تب سوختم تازه دارم سرحال میام. میتونی تب نامه هام رو تو sicklog اهم اهم ببخشید وبلاگم بخونی
حالا الان به این فکر افتادم که کار چشم خودم بود یا دوستم؟!

نگار(خانه ی ژله ای) گفت...

خدا رو شکر نگرانیت از بابت سعید فک کنم تا حدی برطرف شده!! برو رو عملیات چشم زدن تمرکز کن!! میترسک این هفته بلایی سرتون نیاد بعدا دلت بسوزه!!

خودمم گفت...

بلا به دوره ایشالله

سانی گفت...

امیدوارم همیشه سالم باشید و سر حال هر از گاهی یه اسپند دود کنید اگه آلارم آتیش سوزی روشن نمیشه توی خونه تون :*
منم امیدوارم دوستمون اتفاقی براش نیفته و سالم برگرده :)
مراقب خودت باش

سعید (زیر تیغ) گفت...

سلام
بابا شما که می بینید اینطوریه از این زلم زیمبوها که واسه چشم زخم و شوری چشم این چیزاست به خونتون آویزون کنید و نعل اسب بکوبید به در و پنجره و چه میدونم عودو اسفنددود کنید واسه خودتون

مهراوه گفت...

ان شاله جفتتون سالم بشيد
درس عبرت بگير دفعه بعد يادت باشه نه فيگور بگير نه زيادي جلوي ايينه از خودت و شوهرت تعريف كن نه اب ميوه بخور

مشیانه گفت...

می گم نمیشه خودتون را در آینه نگاه نکنین؟ فکر کنم اینطوری بیشتر در امانید.

خودم گفت...

خدا بد نده.
ایشاا... زودتر خوب بشین. منم آنفولانزا گرفتم! خیلی سخت بود.

هاD گفت...

گاهی اوقات چشم زدن از روی محبت هم میشه .
سعید هم که اومد :)

نازگل گفت...

خب اصلا به آینه نگاه نکنین :)) الان خوبین هر دوتاتون ؟؟؟

بهار گفت...

میتونید شب و روز از قیافه هم بد بگید تا روز به روز خوشگلتر شید

دوشیزه (متولد اسفند) گفت...

ببخشید میشه از این آب سیب هاتون به منم بدید ;)

يك سين.حسابدارتمام وقت گفت...

سل علي سه تركه چشم حسود بتركه :دي

بلا ملا به دور ومور خواهر!!!!!!!!:دي

دختر عقده ای گفت...

دوای دردت یه لیوان آب سیب
معجزه میکنه ها :دی

نازگل گفت...

خانوم جبغ عزیز کوجایی ؟؟

ماه مون گفت...

کجایی
هنوز خوب نشدی یعنی
بیا دیگه

نسرین گفت...

شما هنوز در حال چالش با آنفو جان هستید ؟

يك سين.حسابدارتمام وقت گفت...

واااااااااي عذرميخوام خانوم جيغ! اخه من نميدونستم كه حسابدارين(ايكون دوعدد لپ سرخ!)
تبريك تبريك تبريك هزاران هزار بار!
تازشم كلي شرمنده تونم بخدا!همش ميخواستم لينكتونو بذارم وبشين دوست دست چپي عزيزم !همش يادم ميرفت!همين الان !همين الان !
بازم معذرت

ناشناس گفت...

آب سیب چه بلایی سر این بچه آورده آخه؟؟؟
از این قدرت چشمتون لطفا مثل دیوید کاپرفیلد استفاده کنید یه سود مادی هم این وسط نصیبتون بشه دخترم!