۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

18- سفر ِ لخت و عورها!

تا اونجایی که یادمه من کلا" آدم بد سفری بودم! یعنی از اون فرم ها که همش در حال ِ ایش و ویش کردنن و همش هم غر می زنن که خط اتوی لباسم کوش!؟
توی این 10- 20 - 30 - ... - حالا هر چی دوست دارید حساب کنید!- که از خدا عمر گرفتم! فقط چند بار پیش اومده که با این همه بد سفری من، باز هم به خودم و کسانی که همسفرم بودن خوش بگذره! یکبار ده ، دوازده سال پیش بود که خانواده ما و خانواده عمو و مادربزرگ مادریم رفتیم مشهد و از اون طرف رفتیم شمال!! که قسمت شمالش خیلی خوش گذشت! یکبار چند سال بعدش که اینبار خانوادگی رفتیم مشهد و بار آخر همین سال قبل بود که بعد از عروسی رفتیم ماه عسل! این سفر آخری با اینکه از همون اولش که من از هواپیما پیاده شدم به خاطر گرمای هوا غر زدم تا اون آخرش که باز هم از هواپیما پیاده شدم، به خاطر سرمای هوای تهران باز همپنان غر می زدم!! اما عجیب بهم خوش گذشت!! اونقدر که حتی با اینکه کیش فقط یکبار ارزش دیدن رو داره و نه بیشتر، اما من حاضرم باز هم برم کیش!
خلاصه که از الان من دارم برای خانواده آقای هیس دل می سوزونم! ماجرا از این قراره که:
هنوز گرد و خاک اومدن به اینجا رو از روی چمدونم پاک نکردم، دوباره باید جمعشون کنم!
خانواده آقای هیس، هر سال یک تا دو هفته می رن مسافرت. حالا این خانواده آقای هیس که می گم گاهی وقتا یهو می شن شصت هفتاد نفر! یعنی فکر کن، می شن یه هواپیما! (حالا در نظر بگیرین که بخوان هواپیماروبایی کنن!! بعد اونوقت بگن خلبان هواپیما رو کجا فرود بیاره؟!)
هیچی دیگه! امسال چند قسمت شدن و هر قسمت رفتن یه جایی! قسمت ما میرن فرانسه اونم فقط برای حموم آفتاب و برنزه کردن و شنا! ( کاش یه کم فرهنگی- هنری رفتار می کردن و می رفتن دنبال ِ لوور و ایفل و ... )
از شانس بدی که این بنده خداها دارن! من به این سفر رسیدم! من هم که یه ریز غر می زنم! و البته دو تا مشکل عمده هم دارم که بر میزان غر زدن هام افزوده می شه! اول اینکه آفتاب فرانسه احتمالا خیلی داغ، به راهه!! من هم که حساس!! این پوستم هم که حساس تر! کافیه فقط نیم ساعت زیر آفتاب بیست درجه باشم!! یهو پوستم شروع می کنه به جهش ِ ژنتیکی!! و میریزه بیرون و ملتهب میشه و فقط باید چهار پنچ تا دست قرض بگیرم که بخارونمش!! این فقط برای آفتاب بیست درجه هست!! اونجا الان چه خبره خدا می دونه!!
از الان به آقای هیس اعلام کردم! اگه آفتاب تند بود من عمرا بیام کنار دریا! یعنی الان من فقط یه چمدون انواع و اقسام کرم های ضد آلرژی و ضد آفتاب و ضد هر نوع اشعه ای همرامه! و در به در هم دنبال یکی از این کلاه های بزرگ ِ مدل ِ کابویی !! ( درسته دیگه؟؟!) هستم که حداقل این پوست کمتر دچار آلرژی بشه!
و مشکل دوم!! احتمالا" نه که من تازه وارد هستم!! همه می خوان یه جورایی هوامو داشته باشن و همه باهام یه دور شنا کنن!! زن و مرد هم نداره این موضوع که! هیچ جوره هم به ذهنشون نمی رسه که من تازه واردم به خدا!! خوب برام خیلی سخته که یهو مثلا" جلوی شوهر خواهر آقای هیس با مایوی دو تیکه فرتی بپرم تو ساحل و شیرجه بزنم تو آب!! بعد هم بیام بیرون و دراز به دراز توی ساحل دراز بکشم و تازه تیکه بالای مایو رو هم جلوی مثلا" همون شوهر خواهر آقای هیس در بیارم که زیر آفتاب، تن ام یک دست برنزه بشه!!
رسما به آقای هیس اعلام کردم که من عمرا" با فک و فامیل بیام کنار دریا برای شنا! من و تو باید تحت هر شرایطی دزدکی بریم دور از نگاههای آشنا، لخت و پتی شنا کنیم!
خلاصه که فردا صبح عازمیم! برای من که هیچی! اما برای این بنده خداها که با من!! همسفرن دعا کنید!

۱۵ نظر:

مالزي نشين (مانيا) گفت...

خوش بگذره ايشالا...

غزلک گفت...

خوش بگذره؛ ایشالا آب و هوا بسازه دیگه پوستت هم حساسیت نده.

dina گفت...

سلام.
خوشم میاد تا رسیدی اونجا فرتی رنگ عوض نکردی.
سعی کن همیشه همین طور خودت رو حفظ کنی :)

دوشیزه باران گفت...

اوف پس چقدر دنگ و فنگ داری واسه یه مسافرت
طفلی همراهات
اما مطمینم خوش میگذره بهتون
توام به خودت تلقین کن

خانوم زیگزاگ گفت...

واااااااااااای من دلم خواست الان! ):

کاری نداره نازنین! اونجا جو رو ببینی همه چیز برات عادی میشه! اما خب چون اینا فک و فامیلن و بعدن ممکنه چشم تو چشم بشی باهاشون یه راه حل! چشماتو ببند!!! D:

خوش بگذره عزیزم :* امروز با سعید کلی ذکر خیرت بود!

اقا داداش گفت...

سلام ... خوش بگذره هزارتا ... شاد باشی

الیـــــــــو! گفت...

وای نــازنین خــدا بگـم چیکارت نکنــه بـا این تعریف کــردنت..خیلی خندیدم..امیدوارم که مشکل پوستی پیــدا نکنــی و بتونی راحت آفتاب بگیــری..شوهــر خواهـر آقای هیس رو هم بی خیـال!! به قول زیگـراگ چشاتو ببندی حلـه! :دی

مواظب خودت بـاش:* سفــر خوش بگـذره عزیــزم:×

سانی گفت...

حتما در جوار تو به اونا خوش می گذره. من مطمئنم :*

سعید(زیر تیغ) گفت...

بابا همیشه به سفر
یه عکس یادگاری با ایفل بنداز بیار ببینیم البته اگه به انزمام کنار دریاش هم باشه که دیگه ...
بعدش کلاه مکزیکی که بهتره قشنگ تا نوک پات رو سایه می ندازه
در کل خوش بگذره و به سلامتی و میمنت واسه اهل کاروان هم آرزوی سلامتی می نمایم ایضا

نسرین گفت...

ی خدایا ما برای اون بنده های خدا صبر جمیل و جزیل را خواستاریم ! آمین

سعید(زیر تیغ) گفت...

تو آمار وبلاگم بودم آدرس وبلاگت افتاد حالا نمی دونم خودت بودی یا یکی از وبلاگت اومد در کل خواستم بگم هنوز هم خلوت ما رو کتابت همراهی می کنه

هاD گفت...

فکر کنم با خوش سفر بودن شما ، عادت سفر کردن سالیانه از سرشون بیفته :))

روشنک گفت...

من یه پیشنهاد دارم.شوهر خواهر آقای هیس رو نبرین کلن، توام با خیال راحت شنا بکن برنزه شو
یه ضربالمثل جدید هست که میگه از هر چی خجالت می‌کشی خودتو بنداز در جریانش.‌
یه پیشنهاد دیگه هم داشتم به اقای هیس که اگه زیاد بدسفر شدی بندازتت دریا برگرده از فرانسه که می‌دونم این پیشنهادم عملی نمیشه.
ایشالا سفر خوبی می‌شه و خوش می‌گذره.

raha گفت...

D: khosh migzare behet hatmaaaaaaaan

ماهی سیاه کوچولو گفت...

آآآآآآخ که منم انقده بد سفرم ...چقدر این معضل ازار دهنده است هم واسه خودم هم اطرافیاا
ولی امیدوارم این سفر هم جز اون سفرا باشه که بهت خوش گذشت