۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

19- نرفته برگشتیم!

شده تا حالا سر یک موضوع با همه دقتتون دچار اشتباه بشید، اون هم دو مرتبه؟!
قبل از هر چیز باید دو تا موضوع رو روشن کنم. اول اینکه! ممنونم از دعاهایی که برای خانواده آقای هیس کردید و عجیب جواب داد! یعنی فکر نمی کنم خودتون هم فکر می کردید اینطور دعاتون در حق اون بندگان خدا جواب بده! و دوم اینکه، خدمت اون دسته از دوستانی که به دلشون صابون زده بودن که من الان عکسم رو با مایوی دو تیکه در حالی که تا گردن زیر ماسه های سواحل جنوبی فرانسه فرو رفته ام، اینجا میذارم، بگم که، " بی خود به دلتون صابون زدید! چون من و هیس اصلا نرفتیم!"
این ماجرای ویزای من هم شده داستان دنباله دار! یعنی از هر طرف که بگیریش و فکر کنی تموم شده، اما باز از یه جای دیگه توی یه موقعیت حساس دیگه خرت رو می گیره و حتما عنوان می کنه که چرابه من توجه نکردی که توی هر کلمه ام مطلبی وجود داره که تو نادیده اش گرفتی!
اون از ماجرای اومدنم که برای خودش کلی هرهر خنده بود!!- اگه فکر کردید من الان وایمیستم و ماجرای اومدنم رو و اینکه چی شدکه پروازم کنسل شد رو براتون می گم! اشتباه کردید!!- این هم از ماجرای سفر رفتنمون که خنده یک سال خودم و هیس و کل کسانی که در ماجرا بودن رو تضمین کرد!!
فکرش رو کنید که صبح شنبه ما کله سحر چمدون به دوش در حالی که هوای اینجا وحشتناک سرد بود و من و هیس عجیب خجسته!! با یک عدد تی شرت راه افتادیم سر قرار! برای راحتی ماشین بزرگی که شباهت زیادی به ون های وطنی با چند سایز تغییر،داره اجاره کرده بودن! خلاصه به زور چمدون و وسایلمون رو جا دادیم تو ماشین و خودمون هم از زور سرما سریع چپیدیم توی ماشین! و راه افتادیم! رسیدیم مرز سوییس. نه که ماشین بزرگ بود و نیش همه ما هم تا بناگوش باز بود، مامور گمرک ازمون خواست که بزنیم کنار و پاس هامون رو بدیم تا چک بشه! حالا ما پاس ها رو دادیم و منتظر شدیم! یکی یکی پاس ها رو با کامپیوتر چک کرد و رسید به پاس من! همه به شوخی عنوان می کردن که الان به هیچکی گیر نمی دن الا جیغ!
چند دقیقه بعدش من بسیار ممنون و متشکر شدم از مامور گمرک که حرف اقوام محترم آقای هیس رو هیچ جوره زمین ننداخت!
گفت:" حق خارج شدن از آلمان رو نداری!! بری دیگه عمرا بتونی برگردی!"
نه به اون موقع که می گفتن عمرا" راهت بدیم!! نه به الان که می گن عمرا" بذاریم بری!! چه گیری افتادیم ها! هیچی! برگشتیم پلیس آلمان که از اونا پرس و جو کنیم که اونا هم گفتن:" بابا! خوش شانس!! رفته بودی که بعد از مسافرت مجبور بودی آب خنک بخوری تا تکلیف خروج غیرقانونی ات از آلمان روشن بشه!!"
خلاصه! من و هیس با نیش کاملا باز!! و در حالی که چمدون و بند و بساطتمون رو دوشمون بود برگشتیم خونه! کی بود به نیش ما خندید؟!
این مدت هم فرانسه که نشد بریم اما تا دلتون بخواد شهرگردی و آلمان گردی کردیم! اتفاقا خیلی هم بیشتر از اونجا بهمون خوش گذشت! حداقل اینکه، من مدام حرص و جوش اینو نمی خوردم که الان کدوم قسمت پوستم داره رنگ عوض می کنه! و یا اینکه در حال حاضر شوهر خواهر آقای هیس کجای ساحل وایساده!

۱۸ نظر:

الیــــــــــو! گفت...

واااااااااااااااااای چقــده من ناراحن شدم:(

حالا باز خوبــه آلمان گردی بهت خوش گذشته:*

ليلي گفت...

سلام.از جاهايي كه ديدي و خصوصيات فرهنگي آلمانيها بيشتر بنويس.نظرت راجع به تبادل لينك چيه؟http://lilijasmin.blogfa.com

هاD گفت...

فامیلاشون هم برگشتن با شما یا رفتن ؟
شوهر خواهر ایشون هیز تشریف دارن که این قدر ازش می‌ترسین ؟ :))

سانی گفت...

ای بابا همیشه ایرانی ها برای ویزا اذیت میشن. برای مهاجرت هم ویزای شین گن میدن؟

Mrs.ZigZag گفت...

دعا کن من کارم درست شه! خودم می برمت فرانسه. اونم فقط پاریس D:

چقد من بدجنسم که خوشحالم از زود برگشتنت نه؟ نمی دونی این روزا چقدر دلم برات تنگ شده. چقد کم دارمت ):

aghadadash گفت...

میگما با همون چمدون بزرگ رو دوشتون رفتین المان گردی؟؟؟ به هیس سلام برسون ..... شاد باشی

ماه مون گفت...

فکر کنم حسابی تو دلت حال کردی ها

raha گفت...

eybi nadare be ghole khodet dige hers o jushe posstet o inke jeloye shohar khahare his chikar konio nadashti:))

خانوم آسموني گفت...

سهلام
اواااااااااا
اومده بودم اون عسکا رو ببینماااااااا
گفتم برگشتی..
بهد عنوانو که دیدم
هر چیزی که بگی رو تصور کردم
غیر این
ینی خیلیییییییییییییییی باحاله این بند و بساط شوماهااااااااا
ایول بابا
ولی خب همون که بهتر تر بوده اتفاق افتاده دیگهههههه
ایهین
حالا از همین شهر کردی و آلمان گردیت برامون عسک بذار...
ایهیندشم
مواظبت خودتم باش
بوس بوسی

غزلک گفت...

وااااای چقدر بد!حیف شد!
ما رو باش گفتیم الان فرانسه ای داری آفتاب میگیری.

ماهی سیاه کوچولو گفت...

حیف شد ...

برنادت گفت...

حيف شد فرانسه خيلي جاي قشنگيه!
حالا ناراحت نباش قسمت نبوده
به منم سر بزن

gilasi گفت...

آخی ... الان کلی تا ناراحتی؟
میگم حالا از آلمان عکس میذاشتی!
خوبه که حداقل توو آلمان بهت خوش گذشته ..

مالزي نشين (مانيا) گفت...

خدا چه شانسي داده به آقاي هيس كه از غرغرهاي تو در امان باشه! ;)

اطلس گفت...

آقا اجاااااااااااااااازه؟؟؟؟؟؟؟
وبلاگ قبليت كو؟؟؟؟؟؟؟؟
من همه ي اينا خوندما ؛ اما قبليه كو كه قبله اين كه كوچ كني بيايبلاگ اسپات
الان گرفتي كه چي گفتم؟؟؟؟؟

تارا میرکا گفت...

D: همه جا سبز خیلی بامزه بود...

جشن عروسی مجدد؟؟ آها یعنی یکی ایران یکی آلمان؟!

در مورد این پست: اوه! الان چه حسی داری واقعا؟!! بمیرم واسه ت آخه...

سعید(زیر تیغ) گفت...

سلام
اول من یه اعتراف بکنم که همیشه مثل خوشحالا می یام لینکم رو نگاه می کنم یه نیش خند می زنم دوباره می رم سراغ مطلب
دوم خوب ببین من کلی دعا کردم که تو پوستت چیزیش نشه خوب من به فکرت بودم تازه اونی هم که تو پست قبلیت گفته بود عکس ساحل بنداز بیار من که نبودم سعید بود

hasti گفت...

عزيز دلمي...
دو نفري بيشتر خوش ميگذره
موافقي!؟